دولت نافرمان Rogue state
اصطلاح «دولت نافرمان» را اغلب مترداف با عبارتهای «دولت قانون شکن» و «دولت مطرود» به کار می برند. در دهه 1990 سیاست گذاران ایالات متحده به شکل فزاینده ای از این اصطلاح برای اشاره به کشورهایی بهره می جستند
نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
اصطلاح «دولت نافرمان» را اغلب مترداف با عبارتهای «دولت قانون شکن» و «دولت مطرود» به کار می برند. در دهه 1990 سیاست گذاران ایالات متحده به شکل فزاینده ای از این اصطلاح برای اشاره به کشورهایی بهره می جستند که دارای جنگ افزارهای نابودی جمعی بودند، نسبت به دیگر دولت ها رفتاری تجاوزکارانه داشتند و با تروریسم پیوندی مستقیم یا غیرمستقیم داشتند (مانند عراق که درباره ارتباط با صدام حسین با القاعده ادعاهایی ثابت نشده وجود داشت؛ لیبی که ثابت شده بود در هواپیماهای مسافربری بمب گذاری کرده و از جمله پرواز 103 شرکت پان امریکن را در دسامبر 1988 بر فراز لاکربی منفجر کرده است؛ کره شمالی که در رویدادهای گوناگونی عمدتاً بر ضد کره جنوبی دست داشت؛ سودان که از 1989 میزبان گروه های تروریست مسلمان بود و سوریه که از گروه های فلسطینی از جمله حماس و جهاد پشتیبانی می کرد).
پاگرفتن و رواج گسترده ی این اصطلاح در محافل سیاست گذاری ایالات متحده مبیّن مناقشه برانگیز بودن مفهوم «دولت نافرمان» است که در مورد انواع گوناگون کشورهایی به کار می رود که همگی شان هم الگوهای رفتاری مشابهی از خود به نمایش نمی گذارند. همین فراخ بودن معنای اصطلاح یادشده است که آن را مناقشه برانگیز و نیز کشدار می سازد. مانند «زیبایی»، «دولت نافرمان» هم «از چشم نظاره گر» چنین به نظر می رسد.
به طور مشخص، یک «دولت نافرمان» طبق برداشت ابداع کنندگان این اصطلاح، چکیده برخی انتقاداتی است که از کشورهایی به عمل می آید که اتفاقاً ویژگی های مشترک چندی دارند که معمولاً به کاربرندگان این اصطلاح از آن ها یاد نمی کنند (مانند افغانستان در دوران حکومت طالبان، عراق در دوران حکومت صدام حسین، لیبی تا پیش از دست شستن از جنگ افزارهای نابودی جمعی و قطع پیوندهایش با تروریسم در 2004، کره شمالی، سومالی، سودان و سوریه). دولت های نافرمان گذشته از رفتار سؤال برانگیزشان معمولاً غیرغربی، فقیر، اقتدارگر و غیرمسیحی هستند و تا پیش از فروپاشی اتحاد شوروی در 1991 جزو دولت های وابسته به آن کشور بوده اند (عراق، لیبی، سومالی، سوریه، کره ی شمالی، افغانستان و کوبا). وانگهی فهرست معمول دولت های نافرمان شامل کشورهایی می شود که سودای سلطه یافتن بر مناطق خودشان را دارند و آن چه شاید از همه آشکارتر باشد پیوندهای دیپلماتیک با ایالات متحده ضعیف یا در حد صفر است.
اصطلاح «دولت نافرمان» همچون یک ساخته مفهومی بر تباین و تقابل تأکید دارد و به همین دلیل نوعی «غیریت و دگربودگی» را مشخص می سازد. به گفته منتقدان، کاربرد این اصطلاح بیش از آن که ما را با کشورهایی که مشخص و محکوم می سازد آشنا کند روشنگر گفتمان ابداع کنندگان این اصطلاح است. اگر اصطلاح «دولت نافرمان» ناظر به دولت هایی است که غیرغربی، غیرمسیحی، فقیر، اقتدارگرا و ستیزه جو هستند پس باید معنای معکوس آن «غربی»، «مسیحی»، «ثروتمند»، «مردم سالار»، «متمدن» و «صلح جو» باشد. بی گمان این تصور کمک می کند تا دوپاره و دوگانه بودن گفتمانی را که حول مفهوم دولت نافرمان پا گرفته است نمایان تر ببینیم. منتقدان مدعی اند که ابداع کنندگان این اصطلاح از آن برای اثبات خود و انکار «اغیار» سیاسی و ایدئولوژیک بهره می جویند. ولی این اصطلاح تنها مشخص کننده نوعی گفتمان درباره «غیریت» نیست بلکه معایبی چون خودکامگی و رفتار غیرقانونی را هم نمایان می سازد که می توان وجود آن ها را در بسیاری از دولت ها، چه غربی و چه غیر غربی، به شکل تجربی اثبات کرد.
در دهه 1990 در پی شکست های متعددی که سیاست خارجی ایالات متحده (به ویژه در سومالی در سال 1992) متحمل شد اصطلاح «دولت نافرمان» بر سر زبان سیاست گذاران آن کشور افتاد. باید خاطر نشان ساخت که این اصطلاح اندکی پس از فروپاشی اتحاد شوروی در 1991 رواج یافت. در برابر انتظاراتی که در پی پایان یافتن جنگ سرد برای بهره مند شدن از «ثمرات صلح» پاگرفته بود این اصلاح هم به یاد آمریکاییان می آورد که کشورشان هنوز هم با دشمنان مهمی در خارج روبه روست و هم برای توسعه ی سیستم دفاع ضد موشک های بالستیک در برابر کشورهایی که به واسطه ی استعداد دستیابی به جنگ افزارهای هسته ای، خطر بزرگی برای امنیت ایالات متحده به شمار می رفتند توجیهی به دست می داد.
در دهه 1990 سیاست گذاران خارجی ایالات متحده کوشیدند سخن سرایی های خودشان بر ضد دولت های نافرمان را به سیاست های عملی از برقراری مجازات ها (به ویژه بر ضد عراق تحت حکومت صدام حسین) گرفته تا کاربرد زور تبدیل کنند که بارزترین نمونه اش حمله ی مارس 2003 انگلستان و امریکا به عراق بود.
نومیدی و سرخوردگی ایالات متحده از دولت های نافرمان پدیده ی تازه ای نیست. برای نمونه، بمباران خاک لیبی توسط آن کشور (در 1986) و حملات دولت کلینتون با موشک های کروز به خاک افغانستان و سودان (در 1998 در پی حملات تروریستی که در تانزانیا و کنیا بر ضد سفارتخانه های ایالات متحده صورت گرفت) نشان دهنده ی دشمنی ریشه دار آمریکا با دولت های نافرمان و تمایل آن کشور به توسل به زور برای تغییردادن رفتار آنهاست. ولی چنین واکنش هایی در عین حال منتقدان را وامی دارد تا ادعا کنند یگانه ابرقدرت باقی مانده در جهان، خود دولتی نافرمان است. آنان به مجموعه اقدامات یک جانبه ایالات متحده اشاره می کنند که برخی شان همان معیارهایی را در خود دارند که سیاست گذاران امریکایی برای قراردادن برخی دولت ها در زمره دولت های نافرمان به آن ها استناد می کنند. آنان روی سابقه ای که ایالات متحده در زمینه یک بام و دو هوا عمل کردن در سطح بین المللی دارد انگشت می گذارند. بسیاری از منتقدان، ایالات متحده را به دلیل در اختیار داشتن مرگبارترین زرادخانه جنگ افزارهای نابودی جمعی، پیشینه سیاهش در حمایت از رژیم های اقتدارگرا، و حمایتش از اسرائیل سرزنش می کنند. دیگران توسل غیرقانونی از ایالات متحده به زور بر ضد عراق در سال 2003 و نیز بی اعتنایی آشکار آن کشور به چندجانبه گرایی به ویژه در دوران حکومت بوش را محکوم می سازند.
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد کاربرد این اصطلاح توسط سیاست گذاران ایالات متحده پیش از 11 سپتامبر 2001 رو به کاهش بوده است. به یقین از آن زمان به بعد، دولت بوش به منزله بخشی از زرادخانه سخن سرایی هایش در جنگ با تروریسم، به این اصطلاح جان تازه ای بخشیده است. اما دلایل خوبی در دست است که به ما حکم می کند نسبت به زیان بار بودن هرچه بیش تر کاربرد این اصطلاح هشیار باشیم. کشورهایی که بر چسب دولت نافرمان به آن ها زده می شود به احتمال قوی در دشمنی با ایالات متحده و هم پیمانانش مصرتر خواهند شد و این در حالی است که اصطلاح یاد شده برای ایالات متحده پیگیری هرگونه سیاستی را غیر از سیاست خارجی ستیزه جویانه در برابر دولت هایی که خودش نافرمان می داند، دشوار می سازد.
ـــ القاعده؛ امریکاستیزی؛ تروریسم؛ جنگ افزارهای نابودی جمعی
-1999 Henriksen,T.Using Power and Diplomacy to Deal With Rogue States,Washington,DC: Hoover Institution Press.
-2000 Hoyt,P.The Rogue State Image in American Foreign Policy,Global Society,14, 297-310.
-2004 Lennon,A.and Eiss,C.(eds) Reshaping Rogue State,Cambridge,MA:MIT Press.
-2001 Niblock,T.Pariah States and Sanctions in the Middle East,Boulder,CO:Lynne Rienner.
-2003 Prestowitz,C.Rogue Nation:American Unilaralism and the Failure of Good Intentions,New York:Basic Books.
-2003 Tanter,R.Calssifying Evil:Bush Administration Rhetoric and Policy towards Rogue Regimes,Washington,DC:Washington Institute for Near East Policy.
لاربی صدیقی
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
پاگرفتن و رواج گسترده ی این اصطلاح در محافل سیاست گذاری ایالات متحده مبیّن مناقشه برانگیز بودن مفهوم «دولت نافرمان» است که در مورد انواع گوناگون کشورهایی به کار می رود که همگی شان هم الگوهای رفتاری مشابهی از خود به نمایش نمی گذارند. همین فراخ بودن معنای اصطلاح یادشده است که آن را مناقشه برانگیز و نیز کشدار می سازد. مانند «زیبایی»، «دولت نافرمان» هم «از چشم نظاره گر» چنین به نظر می رسد.
به طور مشخص، یک «دولت نافرمان» طبق برداشت ابداع کنندگان این اصطلاح، چکیده برخی انتقاداتی است که از کشورهایی به عمل می آید که اتفاقاً ویژگی های مشترک چندی دارند که معمولاً به کاربرندگان این اصطلاح از آن ها یاد نمی کنند (مانند افغانستان در دوران حکومت طالبان، عراق در دوران حکومت صدام حسین، لیبی تا پیش از دست شستن از جنگ افزارهای نابودی جمعی و قطع پیوندهایش با تروریسم در 2004، کره شمالی، سومالی، سودان و سوریه). دولت های نافرمان گذشته از رفتار سؤال برانگیزشان معمولاً غیرغربی، فقیر، اقتدارگر و غیرمسیحی هستند و تا پیش از فروپاشی اتحاد شوروی در 1991 جزو دولت های وابسته به آن کشور بوده اند (عراق، لیبی، سومالی، سوریه، کره ی شمالی، افغانستان و کوبا). وانگهی فهرست معمول دولت های نافرمان شامل کشورهایی می شود که سودای سلطه یافتن بر مناطق خودشان را دارند و آن چه شاید از همه آشکارتر باشد پیوندهای دیپلماتیک با ایالات متحده ضعیف یا در حد صفر است.
اصطلاح «دولت نافرمان» همچون یک ساخته مفهومی بر تباین و تقابل تأکید دارد و به همین دلیل نوعی «غیریت و دگربودگی» را مشخص می سازد. به گفته منتقدان، کاربرد این اصطلاح بیش از آن که ما را با کشورهایی که مشخص و محکوم می سازد آشنا کند روشنگر گفتمان ابداع کنندگان این اصطلاح است. اگر اصطلاح «دولت نافرمان» ناظر به دولت هایی است که غیرغربی، غیرمسیحی، فقیر، اقتدارگرا و ستیزه جو هستند پس باید معنای معکوس آن «غربی»، «مسیحی»، «ثروتمند»، «مردم سالار»، «متمدن» و «صلح جو» باشد. بی گمان این تصور کمک می کند تا دوپاره و دوگانه بودن گفتمانی را که حول مفهوم دولت نافرمان پا گرفته است نمایان تر ببینیم. منتقدان مدعی اند که ابداع کنندگان این اصطلاح از آن برای اثبات خود و انکار «اغیار» سیاسی و ایدئولوژیک بهره می جویند. ولی این اصطلاح تنها مشخص کننده نوعی گفتمان درباره «غیریت» نیست بلکه معایبی چون خودکامگی و رفتار غیرقانونی را هم نمایان می سازد که می توان وجود آن ها را در بسیاری از دولت ها، چه غربی و چه غیر غربی، به شکل تجربی اثبات کرد.
در دهه 1990 در پی شکست های متعددی که سیاست خارجی ایالات متحده (به ویژه در سومالی در سال 1992) متحمل شد اصطلاح «دولت نافرمان» بر سر زبان سیاست گذاران آن کشور افتاد. باید خاطر نشان ساخت که این اصطلاح اندکی پس از فروپاشی اتحاد شوروی در 1991 رواج یافت. در برابر انتظاراتی که در پی پایان یافتن جنگ سرد برای بهره مند شدن از «ثمرات صلح» پاگرفته بود این اصلاح هم به یاد آمریکاییان می آورد که کشورشان هنوز هم با دشمنان مهمی در خارج روبه روست و هم برای توسعه ی سیستم دفاع ضد موشک های بالستیک در برابر کشورهایی که به واسطه ی استعداد دستیابی به جنگ افزارهای هسته ای، خطر بزرگی برای امنیت ایالات متحده به شمار می رفتند توجیهی به دست می داد.
در دهه 1990 سیاست گذاران خارجی ایالات متحده کوشیدند سخن سرایی های خودشان بر ضد دولت های نافرمان را به سیاست های عملی از برقراری مجازات ها (به ویژه بر ضد عراق تحت حکومت صدام حسین) گرفته تا کاربرد زور تبدیل کنند که بارزترین نمونه اش حمله ی مارس 2003 انگلستان و امریکا به عراق بود.
نومیدی و سرخوردگی ایالات متحده از دولت های نافرمان پدیده ی تازه ای نیست. برای نمونه، بمباران خاک لیبی توسط آن کشور (در 1986) و حملات دولت کلینتون با موشک های کروز به خاک افغانستان و سودان (در 1998 در پی حملات تروریستی که در تانزانیا و کنیا بر ضد سفارتخانه های ایالات متحده صورت گرفت) نشان دهنده ی دشمنی ریشه دار آمریکا با دولت های نافرمان و تمایل آن کشور به توسل به زور برای تغییردادن رفتار آنهاست. ولی چنین واکنش هایی در عین حال منتقدان را وامی دارد تا ادعا کنند یگانه ابرقدرت باقی مانده در جهان، خود دولتی نافرمان است. آنان به مجموعه اقدامات یک جانبه ایالات متحده اشاره می کنند که برخی شان همان معیارهایی را در خود دارند که سیاست گذاران امریکایی برای قراردادن برخی دولت ها در زمره دولت های نافرمان به آن ها استناد می کنند. آنان روی سابقه ای که ایالات متحده در زمینه یک بام و دو هوا عمل کردن در سطح بین المللی دارد انگشت می گذارند. بسیاری از منتقدان، ایالات متحده را به دلیل در اختیار داشتن مرگبارترین زرادخانه جنگ افزارهای نابودی جمعی، پیشینه سیاهش در حمایت از رژیم های اقتدارگرا، و حمایتش از اسرائیل سرزنش می کنند. دیگران توسل غیرقانونی از ایالات متحده به زور بر ضد عراق در سال 2003 و نیز بی اعتنایی آشکار آن کشور به چندجانبه گرایی به ویژه در دوران حکومت بوش را محکوم می سازند.
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد کاربرد این اصطلاح توسط سیاست گذاران ایالات متحده پیش از 11 سپتامبر 2001 رو به کاهش بوده است. به یقین از آن زمان به بعد، دولت بوش به منزله بخشی از زرادخانه سخن سرایی هایش در جنگ با تروریسم، به این اصطلاح جان تازه ای بخشیده است. اما دلایل خوبی در دست است که به ما حکم می کند نسبت به زیان بار بودن هرچه بیش تر کاربرد این اصطلاح هشیار باشیم. کشورهایی که بر چسب دولت نافرمان به آن ها زده می شود به احتمال قوی در دشمنی با ایالات متحده و هم پیمانانش مصرتر خواهند شد و این در حالی است که اصطلاح یاد شده برای ایالات متحده پیگیری هرگونه سیاستی را غیر از سیاست خارجی ستیزه جویانه در برابر دولت هایی که خودش نافرمان می داند، دشوار می سازد.
ـــ القاعده؛ امریکاستیزی؛ تروریسم؛ جنگ افزارهای نابودی جمعی
خواندنی های پیشنهادی
-2002 Blum,W.Rogue State:A Guide to The World's only Superpower,London:Zed Books.-1999 Henriksen,T.Using Power and Diplomacy to Deal With Rogue States,Washington,DC: Hoover Institution Press.
-2000 Hoyt,P.The Rogue State Image in American Foreign Policy,Global Society,14, 297-310.
-2004 Lennon,A.and Eiss,C.(eds) Reshaping Rogue State,Cambridge,MA:MIT Press.
-2001 Niblock,T.Pariah States and Sanctions in the Middle East,Boulder,CO:Lynne Rienner.
-2003 Prestowitz,C.Rogue Nation:American Unilaralism and the Failure of Good Intentions,New York:Basic Books.
-2003 Tanter,R.Calssifying Evil:Bush Administration Rhetoric and Policy towards Rogue Regimes,Washington,DC:Washington Institute for Near East Policy.
لاربی صدیقی
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}